اخبار و جامعهفلسفه

جایگاه و نقش فلسفه در فرهنگ و زندگی معنوی جامعه

فعالیت های انسانی هر دو اصول مادی و معنوی دارد و فعالیت معنوی همواره برای زندگی اجتماعی، اجتماعی و فردی اهمیت ویژه ای دارد. فلسفه، با این حال، به فرهنگ کمک کرد تا خودش را تحقق بخشد - در واقع یکی از مسائل اصلی فلسفه همیشه مشکل بوده است، اینکه آیا اصل معنوی با مواد و یا مکمل آن مخالف است. جایگاه و نقش فلسفه در فرهنگ از زمان های قدیم به دلیل فرایند متناقض توسعه روابط اجتماعی بود. اهمیت ویژه این است که مطالعه فلسفی این مشکل در زمان ما باشد.

افلاطون مفهوم معنویت را به عنوان دنیایی از ایده ها، تصاویر و مفاهیم که شخص به یاد می آورد فرموله کرد و هر چه بیشتر به این ایده ها نزدیک می شود، روحانی تر می شود. ایده هایی از منظر افلاطون اساس، هدف و ابتدای همه چیز هستند. بنابراین، فیلسوف بزرگ، اولویت معنویت را توجیه کرد. از آن به بعد، از لحاظ نظری، فلسفه عملکردهای حفاظت و ایجاد تمدن را برآورده می کند. پس از همه، جایگاه و نقش فلسفه در فرهنگ نیز این واقعیت است که تلاش می کند تا این نواحی چشم انداز و ارزش های جهان را به هم متصل سازد و همچنین به حل مسئله هستی شناسی تمدن بپردازد تا دقیقا در فرهنگ مادی و معنوی به ارزش های واقعی برای انسان اشاره کند. از جستجوی موفقیت آمیز برای راه حل سازنده برای این مشکل، پیش شرط های حفظ و بقای محیط فرهنگی بشر بستگی دارد.

مأموریت فلسفه، ارزش آن در حوزه اجتماعی، منشأ انسان شناسی این جهان بینی نظری است. این باید به یک فرد کمک کند که جهان خود را بسازد و خود را در آن نه تنها به عنوان یک موجودیت هوش، آگاهی و خودآگاهی، بلکه همچنین به عنوان یک فردیت بسیار اخلاقی و حساس حساس. بنابراین، جایگاه و نقش فلسفه در فرهنگ را نمی توان بیش از حد مورد توجه قرار داد، به خصوص در ارتباط با شکل گیری فرد انسان. این فرد فرد را به درک خلاقانه و سازنده خود، جهان، شیوه های اجتماعی و پیشرفت اجتماعی در آینده آشتی می دهد. همان افلاطون در گفتوگو با "تیمئوس" یک بار گفت که فلسفه چنین هدیه ای از خدایان به نژاد بشر است، بهتر از آن بود که نیست و هرگز نخواهد بود.

بنابراين محل و نقش اساسی فلسفه در فرهنگ او را تشویق می کند که دائما خواستار آن شود که فرد دانش خود را در مورد جهان و در مورد خود "homo sapiens" تجدید کند، اما به خاطر کار مداوم خود بر خود. برای این، فلسفه به طور خلاقانه، به طور مستقل، همیشه در جستجوی جستجو می کند. و در عصر بحران و تشدید مشکلات مختلف جهانی، فلسفه نیز موظف است که محدوده های مجاز نگرش "ابزار" و "عملی" به طبیعت و محیط زیست را تجزیه و تحلیل کند، نه به انتزاع از آخرالزمان احتمالی، بلکه برای تبدیل شدن به "فلسفه زندگی".

یک مسئله جداگانه در این زمینه، رابطه فلسفه و علم است. اگر علوم فردی پدیده های خاصی را بررسی کنند تا دانش خود را به کاربرد عملی بسپارند، از آنها برای برآورده ساختن نیازهای انسانی استفاده کنند، سپس فلسفه جهان را به عنوان نوعی یکپارچگی بررسی می کند. این به دنبال یک ایده کلی از آنچه جهان است، چه اینکه محدود است، چه ما می دانیم، و چگونه، چه در حیات خود و چه در حیات انسانی، و اینکه دقیقا چه کسی باید این زندگی را زندگی کند. علاوه بر این، خود علم و مشکلات پیش از آن، منبع اضافی دانش فلسفی هستند. علم و فلسفه یک گفتمان مشترک دارند - آنها بر اساس استدلال های نظری هستند، با مفاهیم منطقی عمل می کنند.

دین یک شکل اولیه از جهان بینی انسان بود. همچنین درک می کند که بودن به عنوان یکپارچگی است، اما بالاتر از همه، آن را به یک جهان دیگر، جهان نجومی و نه فیزیکی علاقه مند می کند که از موجودات ایده آل است که برای حواس های غیر قابل دسترس است، اما درک شده توسط ایمان و قابل قبول در برخی از جنبه ها به علت. این توجیه عقلانی ایمان، بر اساس فلسفه، الهیات است. فلسفه مذهبی مدرن یک نسخه مدرن الهی است و در عین حال، مشکلات جهانی را که مشخصه فلسفه است ، مطرح می کند ، سوالاتی در رابطه با انسان، رابطه بین انسان و جهان (به عنوان مثال، نئو تامیسم) مطرح می کند، اما آنها را از طریق منشور ارزش های اولیه می بیند - ایمان و عشق به خدا

Similar articles

 

 

 

 

Trending Now

 

 

 

 

Newest

Copyright © 2018 fa.birmiss.com. Theme powered by WordPress.